"نوشتن پست حین شنیدن آهنگ نمیدونی چقد دلم میخواد از شایع"

برعکس عنوان از دیروز شروع میکنم :)

دیروز سرویس داداشم نیومد و خودم بردمش مدرسه و "ف" رو هم برداشتم رفتیم دانشگاه از 8 صب درس بخونیم *_*

ساعت 12 تا 1 ta داشتم

دانشگاه بودم که ta مون گفت کلاس تشکیل نمیشه و من چقد خوشحال شدم :)

"س" زنگ زد گفت دارم میام دانشگاه ولی کارت ندارم بیا ببینیم میتونیم یجوری من بیام تو یا نه

رفتم دم در منتظر "س" همینجوری وایساده بودم منتظر عاقا که بیاد یهو یه نگهبانی اومد

-دانشجویی؟

+بله

-برو

+منتظر رفیقمم بیاد بریم تو

-برو

+رفیقم که نیومده هنوز منتظر اونم

-برو

+میگم منتظر رفیقمم :|

-نمیری؟

+نه خب چرا برم اون نمیتونه بیاد تو

-بیا بریم.

[دست انداخت مچمو بگیره که خب کشیدم اینور]

+حله میرم خب :||||

ساعت 1 تا 3 ادبیات داشتم

در حین اینکه داشتم با هانا حرف میزنم از پله ها داشتم بالا میرفتم که دو تا از دانشجو ها نشسته بودن

-کلاس تشکیل نمیشه ها

+بله؟

-کلاس استاد تشکیل نمیشه

+یوهوووووووووووووووووووووووو

و همونجا به هانا گفتم بیاد دانشکده ما

رفتم تا اون بیاد از آموزش توپ والیبال گرفتم و اومدم

اونم رسید و والیبال بازی کردیمو بعله :)

"آهنگ اگه به من بود از علی یاسینی"

بعد از یه مدت مود عوض شد رفتیم رو وسطی :))))

ساعت 3 دوباره ta داشتیم که ساعت 2 و نیم اس ام اس اومد که کلاس تشکیل نمیشه :)

از وسطی بازی کردن بگم که 1 ساعت و 10 دیقه وسط بودیم :))))

هممونو میزدن یکی میموند تو توی 10 تا ضربه نمیزدنش من میرفتم تو، قفلی میزدن رو من و ما بل میگرفتیم و تیم کامل میومد تو و دوباره همین جریان تکرار میشه :)

بعد از 1 ساعت و 10 دیقه هانا خواست بره

تا در بردمش و دیدم بعله دوباره دارن جمع میشن دانشجوها.

با اینکه میدونستم مثل پریروز نیست ولی خب اومدم گفتم کم کم جم کردیم رفتیم

"پرواز از علی یاسینی"

امرو صب دوباره پاشدم :)

با "ف" داشتم میرفتم دانشگاه که یهو گف بریم زعیم؟

مگه میشه مخالفت کرد با این پیشنهاد؟ D:

رفتیم و واقعا چسبید :)

ساعت 8 و نیم رسیدیم کلاس (کلاسمون قرار بود 8 شروع بشه ها D:  )

اتفاقا با استاد هم رسیدیم ها :)))

ساعت 9 و نیم قضیه رو جمع کرد اومدیم بیرون

"یه ریمیکس :)"

قرار بود 1 تا 5 کارگاه داشته باشم چون یه کارگاه گذاشته بودن و من شرکت نکرده بودم به خاطر همین منو ستاره از بچه هایی که میشناسم بودیم

یهو ستاره شاد و خندان اومد

اگه گفتید چی گفت؟ :)))

بعله گفت کارگاه تشکیل نمیشه :))))

زنگ زدم هانا

-بیا دانشگاه ما حاجی :))))

+اه ممد باشه :)

اومد

چی بگم براتون؟

مافیا بازی کردیم

قایم موشک بازی کردیم :)

رفتیم وول خوردیم تو دانشگاه

رفتیم کتابخونه مرکزی

کلی خندیدیم :)))))

و اینگونه بود که ساعت 4 شد :)

با ف داشتیم برمیگشتیم خونه که خب بچه م ویار داره :/

دونات و شیرینی خوردیم

بامیه خوردیم

پیتزا خوردیم

آبمیوه خوردیم و با دل درد رسیدیم خونه :)))))


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : ساعت ,دانشگاه ,رفتیم ,منتظر ,خوردیم ,نمیشه ,تشکیل نمیشه ,کلاس تشکیل ,بازی کردیم ,منتظر رفیقمم ,کردیم رفتیم ,کلاس تشکیل نمیشه
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طلبگی تا اجتهاد جهادگران با بصیرت Susan مدرس دندانپزشکی سبک زندگی بهترین راه های کسب درآمد وبلاگ خانه هوشمند محبت چت,انتقال به چت محبت,محبت چت اصلی,ورود به محبت چت ارز ديجيتال طراحی سایت / سئو سایت