نوشته های یه ذهن خط خطی



به عنوان برادر کوچیکتر تون، به عنوان یه دوست بلاگری، به عنوان کسی که به پاسطه باباش یکم بیشتر تو جریان کار هست

لطف کنید اول از همه توی دبه یا هر چیزی آب بر دارید

میدونم نمیتونم آروم آروم خبر بدم ولی آمادگی هر اتفاقی رو داشته باشید

خونه تونم حدالامکان ترک نکنید

هوای پیر تر ها و بچه تر هارو داشته باشید

لباس گرم و بارونی و اینجور چیزا هم دم دستتون باشه

(بابای من برای زله آماده باش نبودن ولی الان ۲ روز استراحتشم اونجاس)


من یه پیج هم دارم که خونوادگیه و این حرفا ولی بازم کلی از رفیقام اونجا هم هستن

بعد از این ۲ روزه که را ب را داریم بابا لایک میکنیم و این حرفا نصفش عکس پسر ع :/

این پسر عمه ما یه دختر داره کلا از من ۸ روز کوچیک تره بعد نمیدونم چرا ولی کلی چششون دنبال زندگی بقیه س اللخصوص ما :/

چون هم پسر عمم و بابام هم سنن هم ما و این حرفا -_-

مامانم میگه تو که یه پست هم نذاشتی حداقل یه استوری بزار تبریک بگو

میگم مادر من بزار اون خودشو تیکه پاره کنه اونور

هم کل خاندان شرایط زندگی اونارو میدونن هم شرایط زندگی مارو

تازه من ۲ تا از رفیقام امسال اولین عید و اولین روز پدریه که باباشون نیست من چرا باید به خاطر اون دل رفیقامو بشکنم؟!

میگه آدم نیستی که رفیقات رو بیشتر از خونواده ت بهشون اهمیت میدی :///

انصافا چیکار کنم من خب؟!

+

ولی خداییش هیچ چیزی مثل کوه نمیتونه ادای یه پدر رو در بیاره :)


وقتی طلیسچی تو این آهنگ میگفت «خواستی کم باش ولی باش» با خودم میگفتم این آویزون بودنه یکی از طرفین به اون یکی جفتشونو بیچاره میکنه.

امروز از مدرسه اومدم کیفمو شوت کردم کنج اتاق خواستم برم یه دوش بگیرم گفتم یه نیگا بندازم به گوشیم دیدم sms دارم

وا کردم دیدم نوشته :«خواستی کم باش ولی باش»

اصلا کل خستگیام پر کشید و رفت :)))

+انصافا دوش آب سرد اصلا به زندگی جانی دوباره میبخشه


امروز یه آزمون دادیم دو سه نفر به خانواده مون اضافه شد :/

شما فرض کن عربیش خاکبازان، دینی ش دلشاد و همه معلم های غول -________-

هیچ وقت فکر نمیکردم عمومیام ازاختصاصیام بیشتر باشه

جمع درصد های 9 تا درسم شد 244 -_________________________________-

فردا هم گزینه 2 :/

هفته بعد سنجش -_-

اه


دیروز اینقدر از حوزه آزمون تا خونه ایسگا گرفتیم و مسخره بازی در آوردیم که الان عذاب وجدا گرفتم اصلا :////

+

بی نهایت خسته م ولی نمیتونم بخوابم.

++

دلم محرم رو میخواد :(

+++

اون تک بیت هارو هم بخونید :)

++++

الان چنتا آهنگ دیگه میزارم تو موزیک باکس :)


به طور کلی به عنوان فاز اول اردوی خیلی خوبی بود

از بیدار موندنای یواشکی شبا و قهقهه زدن

تا درس خوندنا و حتی اون کفتری که اونور دیوار سالن مطالعه م لونه کرده هی هی بغبغبغوووووو

از سرمای شبش و گرمای ظهرش

تا دوش آب جوش و آب یخش

از آزمون های صبح گاهیش

تا غر غر ها و جیغ جیغ های شبگاهیش

فک کنم جزو معدود زمانایی بود که میدونم میدونم بعد از کنکور حسرتش رو خواهم خورد ):)

از ساعت ۱۱ که خاموشی بود تا ساعت ۱۲ یا حتی بعضا تا ۱ بیدار بودیم

همه ش هم میخندیدیما

به عالم و آدم و اتفاقای اون روز

نمیگم با این شرایط ولی خدا یه همچین چیزیو نصیبتون کنه :)))

+

انصافا ساعت ۱ پاشدما ولی خب چون از دیروز صبحونه رو که خوردم دیگه چیزی نخورده بودم حال نداشتم :)))


اینقد خار دارم که

تو آزمونا تنها کسی که برگه ش خونده نشد من بودم :/

توی اکسل رتبه قبل و بعد من به هم چسبیده بودن و من معلوم نبودم :/

وقتی برای غذا خوردن از این قاشق چنگال پلاستیکی های بسته بندی شده میدادن شبی که ماکارانی دادن بسته من چنگال و اون روزی که مرغ دادن بسته من قاشق نداشت :/

حتی گروه خونیم هم O منفیه :/


الان خیلیا هستن تو اینستا هم میبینمشون در به در دنبال اون پسرین که به خیال خودشون لگد زده به پهلوی دختر چادریه

خب مومن یه ذره چشاتو واکن ببین جفت پاهای پسره رو زمینه و رنگ شلواری که داره لگد میزنه با رنگ شلوار پسره فرق داره بعد تگ بزن مغیره زمانت را بشناس و جایزه بزار برا هرکسی که اون پسره رو بهت معرفی کنه :/


دیروز هم آخرین امتحان فیزیک رو دادم و تموم :)))

خب جا داره تشکر کنم از بهترین معلم فیزیک راهنماییم، کلاس هفتم(آقای زیرک)

کلاس هشتم آقای کشتکار

نهم آقای مرادی

دهم آقای سوری(ناموسا عشق بود) :)

یازدهم آقای مقدم

و دوازدهم با افتخار شاگرد آقای شاکری بودم :)


وقتی تابش اومد گفت یا ۹۰-۱۰ یا انصراف میدیم، جام ندیده که نیستیم

دقیقا معلوم شد جام ندیده س

وقتی قلعه نویی گفته بود داور ها سعی کنند مثل زاهدی فر باشند و زاهدی فر شد داور این بازی قشنگ کرمشون معلوم بود

فکر کنم بعد از اون شیطنت شجاع قشنگ از طریق لب خونی فهمیدید بازیکن سپاهان چی گفت، به شدت منتظرم ببینم ۵۰ میلیون جریمه میشه با ۳ جلسه یا نه مثل دژاگه و بقیه نور چشمیا با ماچ و بوس حله.

فقط آقای قلعه نویی ما که میدونیم چه آدم کثیفی هستی و چقد کار حروم داری تو پروندت ولی خب بدون هر چقدر هم بزرگ باشی این تیم هوادار داره :)))

+موقت

++میمونه به خاطر کامنت آبان


اونروز میگم تهران قبول نشم یه سال دیگه میخونم

بابام میگه نخیر میری سربازی میای یجا استخدام میشی بعد

میگم اولا که من درسمو میخونم

دوما خدمت بسیار مقدس سربازی بمونه برای بعد

سوما این همه درس نخوندم که کارمند این دولت بخوام بشم هر روز لنگ حقوقم باشم

میخونم و میرم و تمام

مامانم میگه چی هی میرم میرم راه انداختی؟!

تا من اجازه ندم هیچ جا نمیری

خندیدم

گفتم من میرم شما ها هم میتونید بیاید میتونید بمونید

ولی من تو مملکتی که حتی سر نون شبت باید نگران باشی نمیمونم

تو مملکتی که گوشت یهو از ۳۰ میشه ۱۳۰ نمیمونم

تو مملکتی که دلار از ۴ میشه ۲۴ نمیمونم

تمام این حرف هارو داشتم با خنده میگفتم

خنده به همون اجازه

--------------------------------------------------

اون لحظه دخترایی رو درک کردم که واسه مسیح فیلم میفرستادن و از آزادی میگفتن

+موزیک باکس آپدیت شد


چی بگم براتون از آشفته بازار زندگی؟

روزای اول دانشگاه؟

مدرسه؟

کربلا و اربعین؟

سایت بی صاحاب نظام وظیفه که هنوزم اوکی نمیده؟

اکیپ دانشگاهمون که جور شدیم؟

خواهرم که داره میره تا سال بعد؟

کتفم که دیگه قفل میکنه؟

فقط خدارو شکر که با شادی و خنده میگذره :)


1. دارم با رضا بهرام خودمو خفه میکنم :|

لعنتی میتونم بگم تنها خواننده ایه که یه پلی لیست جدا داره

قبلا میگفتم هرکی هرچی قشنگ بخونه گوش میدم اما این لامصب هرچی بخونه گوش میدم :/

2. رفتم کد سخا و اینجور آت و آشغالا رو گرفتم حالا با سایت نظام وظیفه به مشکل خوردم :|

3. برای اینکه برم کربلا باید معافیت تحصیلی بگیرم

برای اینکه معافیت تحصیلی بگیرم کپی برگه واهی موقت دیپلمم رو میخوان

برگه گواهی موقت دست دانشگاهه

رفتم بگیرم میگه پرونده ت هنوز نیومده و 2 هفته دیگه میاد

و من 12 روز دیگه دارم از مرز میرم بیرون :/

4. نمیتونم سلف دانشگاه رو ببینم چی داره :|

برای ناهار میرم اداره بابام D:

5. یه کلاس داریم تفسیر قرآن بعد یه استاد خیلی خیلی خیلی خفن داره اصلا توپ D:

بعد ترکه از این ترک های تیر

تا این حد که وقتی کلاس تموم شد قرار شد بریم جزوه بگیریم یه سریا میگفتیم گفته بریم دانشکده "علوم" یه سریا میگفتن باید بریم دانشکده "حقوق" آخرش دو دسته شدیم و فهمیدیم گفته علوم D:

اول کلاس اومد گفت غیبت نکنید 1 میدم بهتون

کنفرانس بدید 3 نمره میدم

1 نمره هم همینجوری به خاطر فعالیت کلاسی میدم

کل جزوه هم 11 صفحه س ینی شما بزاری رو میز بری آخر ترم بیای برگه رو بزاری جلو میز 15 رو میگیره منم 20 میدم

ولی نمیدونم چرا یه سریا 5 میگرفتن پارسال

گفت کلاس 8 تا 10 رو 8 و ربع شروع میکنه و 9 و ربع تموم میکنه

6. تخته پاک کن کلاس این استاده طرح باربی داره D:

7. 75 نفریم سر کلاس همون استاده بعد نصف بیشتر دخترن :|

از اون پسرا هم نصف بیشترشون از این خواهرم حجابت برادرم نگاهت ان :|

کلاس رو کوفت میکنن D:

8. شنبه ها و دو شنبه ها از 8 تا 12 کلاس دارم دوباره از 3 تا 5 هم کلاس دارم نمیدونم اون 3 ساعتو چیکار کنم :|

9. گفتم "م" پلیمر قبول شد توی واحد رضوانشهر دانشگاه تهران؟

در به در دنبال انتقالیشیم از ترم بعد میاد یحتمل 90 به بالا

دانشکده ش هم کنار ماس D:

10. چقدر چرت گفتم :|

11. پروفایل تلگرامم یه عکسه همه میگن کلی خز و خیله و ندید بازیه اما انصافا دوسش دارم D:

12. همه دانشگاها گروه دارن به جز ما :/

خب دلمون میخواد :(

13. فعلا همینا


عنر عنر رفتم تا اونجا :|

2 ساعت دنبال کلاس گشتم

وقتی پیدا کردم یه برگه خورده بود روی در
"با سلام کلاس فارسی تشکیل نمیشود"

 +

یکی از بچه ها نامزد کرده بعدا داشتیم با هم حرف میزدیم یهو گفت

-ممد؟

+جونم؟

-میدونی مشکل تو چیه؟

+چیه؟

-همه چیزو منطقی میبینی اینقد [اندازه سر انگشتش] احساس نداری

+خب؟

-خب من سر همین از المپیاد ریاضی و اینا خوشم نمیومد دیگه من نقطه مقابل اینم دقیقا :)


نمیدونم چرا

از تقریبا یه خورده مونده بود که اربعین برم تا الان هر تعطیلی ای پیش میاد و دور میشم از فضای دانشگاه دلتنگی میکنم :|

سرمم خلوت نیستا که بگم آی حوصله م سر میره و اینا

اتفاقا تا 1 بیدارم هرروز و تهشم میمونه کارام

ولی خب نمیدونم چرا اینجوریم :/


1.اکیپمون تو دانشگاه میشه:

یه پسری که میخواد تغییر رشته بده بره cs یا ce

6 نفر که درس براشون مهم نی D:

اون پسره "ع":

H1 میخونده و فقط آمار رو انتخاب کرده که بعدش تغییر رشته بره بره علوم یا مهندسی کامپیوتر

یه بچه آروم و منطقی و استرسی و کمی ترسو

اولی از اون 6 تا:

یه دختر شیطون به اسم "ف"

رو ترک دیوار هم کراش داره :/

خیلی مهربون و دوست داشتنی :)

و 100 درصد وحشی (جای گاز هاش هست روی بازوم D: )

F8 میخونده و خب چندبار قبلا هم دیده بودمش :)

روال آشنایی اینجوری بود که نماینده کلاس تفسیر شد و مبصر خطابش میکردم :)

دومی از اون 6 تا:

پسری به نام "س"

اونم H1 میخونده و رفیق "ع" هستش

فوق العاده منطقی ودوست داشتنی :)

روال آشنایی هم اینکه اولین موجود زنده ای که تو دانشگاه دیدم :)

سومی از اون 6 تا:

دختری به نام "ک"

سمپادی نبوده و مدرسه شو نمیدونم :)

مهربون و وحشی D:

عاشق گربه و نقاش :)

(اگه استوری اینستامو دیده بودید اون نقاشی هارو ایشون کشیده بود)

هیچ قید و بندی به هیچ جا نداره و آزاد :)

چهارمی از اون 6 تا:

پسری به نام "ح"

مدرسه سلام درس میخونده :)

قدی معادل 2 متر داره D:

برخلاف برخورد اولی که میگید چقد سگه خیلی خیلی مهربون و خوش خنده س :)

کمی درسخون :)

پنجمی از اون 6 تا:

دختری به نام "ع"

فوتبالی تموم عیار

بکگراند گوشی راموس

پیج فن رئال با 10 کا فالوئر :)

یه فوتبالی کامل :)

ششمی از اون 6 تا:

خودم :)

'1:ما هممون بچه های آماریم و یه سری رفیق دیگه داریم از cs که خب اونا هم عالین ینی یه جمع تموم نشدنی :)

2. بین اون cs ها یدونه شیرازی هستش عاقا عاشق طرز حرف زدنشم :)))

تیک گرفتم هی تو خونه "ها؟" "ها" میکنم از بس گوش دادم به حرفاش :))))

3. حالم از اونایی که جنس مخالف میبینن رم میکنن بهم میخوره.

پسره شاید 2 ساعت کلا با "ف" برخورد نداشته به من پیام داده

"من احساس میکنم "ف" رو دوست دارم"

که خب با جواب

"من احساس میکنم داری گه میخوری"

مواجه شد D:

یعنی چی آخه؟

4. از استادامون نگم که استاد ریاضی یکمون واقعا اسطوره س D:

ثابت میکنه ثابت میکنه ثابت میکنه بعد میبینه

عه

پاک میکنه از اول D:

زبان فارسی عشقه عشق :)))

ولی استاد کامپیوترمون احقمه.

بلا نسبت احمق.

باید پایتون رو یجوری یاد بگیرم سریعا فقط.

5. میریم میشینیم جلو نمازخونه شروع میکنیم انواع و اقسام بازی هارو انجام میدیم

از منچ و مارپله تا قایم موشک و اینجور چیزا :)

رسما به گند کشیدیم دانشگاهو :)

6.اونروز رفتم از آموزش توپ والیبال گرفتم بازی کردیم رفتم پس بدم آموزش نبود :/

گذاشتم تو خوابگاه بچه ها رفتم خونه فرداش اومدم بیام دانشگاه که برم کارتمو بگیرم سر در رو بسته بودن و از اینور باز کرده بودن :/

کارت میخواستن فقط :///

"ف" گفت اصلا مهمان من

یارو گفت مهمان قبول نمیکنیم امروز :/

دیگه با کلی بحث و تماس با آموزش و اینا گذاشت برم تو :||||

من میگم کاکتوسم میگید نه :(


"نوشتن پست حین شنیدن آهنگ نمیدونی چقد دلم میخواد از شایع"

برعکس عنوان از دیروز شروع میکنم :)

دیروز سرویس داداشم نیومد و خودم بردمش مدرسه و "ف" رو هم برداشتم رفتیم دانشگاه از 8 صب درس بخونیم *_*

ساعت 12 تا 1 ta داشتم

دانشگاه بودم که ta مون گفت کلاس تشکیل نمیشه و من چقد خوشحال شدم :)

"س" زنگ زد گفت دارم میام دانشگاه ولی کارت ندارم بیا ببینیم میتونیم یجوری من بیام تو یا نه

رفتم دم در منتظر "س" همینجوری وایساده بودم منتظر عاقا که بیاد یهو یه نگهبانی اومد

-دانشجویی؟

+بله

-برو

+منتظر رفیقمم بیاد بریم تو

-برو

+رفیقم که نیومده هنوز منتظر اونم

-برو

+میگم منتظر رفیقمم :|

-نمیری؟

+نه خب چرا برم اون نمیتونه بیاد تو

-بیا بریم.

[دست انداخت مچمو بگیره که خب کشیدم اینور]

+حله میرم خب :||||

ساعت 1 تا 3 ادبیات داشتم

در حین اینکه داشتم با هانا حرف میزنم از پله ها داشتم بالا میرفتم که دو تا از دانشجو ها نشسته بودن

-کلاس تشکیل نمیشه ها

+بله؟

-کلاس استاد تشکیل نمیشه

+یوهوووووووووووووووووووووووو

و همونجا به هانا گفتم بیاد دانشکده ما

رفتم تا اون بیاد از آموزش توپ والیبال گرفتم و اومدم

اونم رسید و والیبال بازی کردیمو بعله :)

"آهنگ اگه به من بود از علی یاسینی"

بعد از یه مدت مود عوض شد رفتیم رو وسطی :))))

ساعت 3 دوباره ta داشتیم که ساعت 2 و نیم اس ام اس اومد که کلاس تشکیل نمیشه :)

از وسطی بازی کردن بگم که 1 ساعت و 10 دیقه وسط بودیم :))))

هممونو میزدن یکی میموند تو توی 10 تا ضربه نمیزدنش من میرفتم تو، قفلی میزدن رو من و ما بل میگرفتیم و تیم کامل میومد تو و دوباره همین جریان تکرار میشه :)

بعد از 1 ساعت و 10 دیقه هانا خواست بره

تا در بردمش و دیدم بعله دوباره دارن جمع میشن دانشجوها.

با اینکه میدونستم مثل پریروز نیست ولی خب اومدم گفتم کم کم جم کردیم رفتیم

"پرواز از علی یاسینی"

امرو صب دوباره پاشدم :)

با "ف" داشتم میرفتم دانشگاه که یهو گف بریم زعیم؟

مگه میشه مخالفت کرد با این پیشنهاد؟ D:

رفتیم و واقعا چسبید :)

ساعت 8 و نیم رسیدیم کلاس (کلاسمون قرار بود 8 شروع بشه ها D:  )

اتفاقا با استاد هم رسیدیم ها :)))

ساعت 9 و نیم قضیه رو جمع کرد اومدیم بیرون

"یه ریمیکس :)"

قرار بود 1 تا 5 کارگاه داشته باشم چون یه کارگاه گذاشته بودن و من شرکت نکرده بودم به خاطر همین منو ستاره از بچه هایی که میشناسم بودیم

یهو ستاره شاد و خندان اومد

اگه گفتید چی گفت؟ :)))

بعله گفت کارگاه تشکیل نمیشه :))))

زنگ زدم هانا

-بیا دانشگاه ما حاجی :))))

+اه ممد باشه :)

اومد

چی بگم براتون؟

مافیا بازی کردیم

قایم موشک بازی کردیم :)

رفتیم وول خوردیم تو دانشگاه

رفتیم کتابخونه مرکزی

کلی خندیدیم :)))))

و اینگونه بود که ساعت 4 شد :)

با ف داشتیم برمیگشتیم خونه که خب بچه م ویار داره :/

دونات و شیرینی خوردیم

بامیه خوردیم

پیتزا خوردیم

آبمیوه خوردیم و با دل درد رسیدیم خونه :)))))


سخنگوی سازمان انتقال خون اعلام کرده خون کم دارن

ته این صفحه میتونید ببینید از هر گروه خونی چقدر دارن

بعد اینجا میتونید جاهایی که تو تهران میتونید برید خون بدید رو ببینید

اینجا هم شرایط اهدا خونه

اینجا هم مراحل اهدا خونه

خب دیگه فکر کنم بدونید باید چیکار کنیم :)))

زکات زندگی کردنتونو بدید :)


دیروز رفته بودم با بچه های پردیس علوم تمرین کنم والیبال رو که مربی شون گفت هرچی زودتر گواهی اشتغال به تحصیلت رو بگیر از دانشگاه بیار که 1 شنبه بازی داریم

الان که فردا تعطیله من از کجا بیارم گواهی رو؟

کِی تحویل بدم؟

کِی لباس های تیم رو بگیرم؟


صبح دیرمون شده بود (من و ف)

اومدم برم از طرف در 16 آذر که خب کشید و گفت با این لباس راش نمیدن از 16 آذر از سردر باید بریم

رفتیم سردر دیدم شت :|

بسته س که

سرمو چرخوندم دیدم عه :)

یه آلونک درست ردن از اونجا راه میدن تو

و میدیدم دانشجو هایی رو که نمیتونستن برن کلاسشون

حتما میپرسید چرا؟

چون آقای حجت الاسلام رئیسی رئیس قوه قضاییه اومده بود تا وقت مارو تلف کنه و بگه آره خفنه :)

اینجوری بود که توی فنی کیف و گوشی رو میگرفتن برای ورود به سالن

اسم تک تک افراد رو مینوشتن

بدون کارت گردن میزدن

بازرسی بدنی و رد شدن از گیت

حتی کتابخونه مرکزی هم یه سری از تالار هاش از ساعت 2 بسته بود

خب مردک میترسی از جماعت بشین تو خونه ت دیگه

تمام اینا هم توهین به شعور ماعه

هم گرفتن وقت ما

کلی کلاس کنسل شدن سر این ماجرا که قراره با جبرانی هاشون مارو زخم کنن

حالا بگم از بیرون

جماعتی که شعار میدادن و جمع شده بودن دم در.

دم در دانشگاه پر بود از موتور های یگان ویژه :)

برگشتی میدیدم ماشین های یگان ویژه رو که آزیر کشون میرفتن طرف دانشگاه

چرا؟

ببخشید اگر زیر بار حرف زور نرفتن

آها راستی

#سها_مرتضایی چی شد؟ :)


اونجایی که میرم یه مدرسه غیر دولتیه توی اکباتان

بچه‌هاش رو خوشم نمیاد ازشون

آدمایی که تکیه 100 درصد زدن روی خونواده هاشون و حتی بناشون اینه بعد از کنکور هم همین رویه رو داشته باشن.

نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم

وقتی 2 ساعت حرف میزنم باهاشون و تهش میگه خب میریم فلان کشور دیگه چرا الکی درس بخونم.

دارم اذیت میشم تو اون جو.

+

پ.ن: اولین امتحان دانشگاه رو دادم : )

عاولی بود D:


طبق معمول با آلارم ساعت 6 پاشدم صبونه خوردم و لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم شتتتتتتت

برفو نیگاااااااااااااااااااااا

رفتم دانشگاه دیدم بعله بچه ها اونجان

از اونجایی که حس درس خوندن نبود با اون برف بعد از تموم شدن برف های پردیس جم و جور کردیم رفتیم پارک پردیسان D:

نگم براتون که چقد خوش گذشت و جای همتون خالی = )

صرفا جهت ثبت شدن حس خوب = )


کلی اتفاق افتاده که خب یادم نیست اولاشو =)

به آنه قول داده بودم بنویسم ولی خب نمیشد هی =(

آقا بمونید تو خونه هاتون جدا اینا تعطیل کردن پا نشید برید شمال :/

میدونید معدل الف شدم؟ =))))

میدونید 23 واحد اختصاصی برداشتم؟ =///

میدونید دارم به خاک میرم؟ =|||

مث من نباشید =\\\

میدونید عاشق شدم؟ :||||

طرف کاملا برعکس منه :|

ینی کلا 3 تا اشتراک داریم

1. توی یه دانشگاهیم

2. والیبال بازی میکنیم

3. المپیاد ریاضی بودیم

و من دارم بال بال میزنم نزدیک شم بهش -______-

نمیشه ولی \_/

باهاش رفیق هم بشم شیرینی میدم :|

دیگه حرفی برا گفتن ندارم =/

سوالی دارید بپرسید =)

در خدمتم =)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Luisana کالباس بر محک homerepair imenparto.rozblog.com Bts army طراحی سایت و ساخت سایت بهینه سازی شده دارکوب Aphelion پزشکي ( خدمات درماني پزشکي اتباع خارجي . بيگانه ) سپتیک تانک پلی اتیلن فروشگاه اينترنتي لوازم خانگي